امروز آرتین
امروز صبح باز اومدی بالا سر من با یه کتاب تو دستت .گفتی مامان بیدون (بخون). وای که چقدر دلم می خواست بخوابم. تقریبا بیشتر روزا اینطوری بیدارم می کنی. با یه کتاب تو دستت با لا سر من. کوچیک تر که بودی شبا کنارت یکی دوتا کتاب و اسباب بازی میذاشتم ، به این خیال که صبح که بیدار میشی با اونا سرگرم بشی و بذاری مامان یه کم بیشتر بخوابه.با این همه بی خوابیهای شبانه . اما تو بیدار می شدی کتاب رو بر میداشتی می اومدی سراغ من تا برات بخونم. الان هم دیگه احتیاج نیست کنارت کتاب بذارم چون دیگه خودت می تونی بری برشون داری و بیا ی من و بیدار کنی..... ظهر ازم غان غان (قان قان) می خواستی.منم یه مجله دادم دستت که توش پرازعکس ماشین بود.تو اشپزخونه ب...
نویسنده :
مامان ملی
22:28